شش سیگما و بهره وری

سیگما (σ) یکی از حروف الفبای یونانی و از شاخص‌های مهم پراکندگی و مقیاسی برای سنجش انحراف معیار است. سیگما بیانگر آن است كه یك فرایند چه اندازه از حالت مطلوب خود منحرف شده است. شش سیگما یک رویکرد داده‌محور است که از روش‌های آماری برای حذف عیوب، کاهش نقص و افزایش سود استفاده می‌کند. شش سیگما (Six Sigma) اصطلاحی است که برای تعریف تکنیک‌های مختلف و ابزارهای مدیریتی طراحی شده است تا فرایندهای تجاری به شکل کارآمدتر و مؤثرتری انجام شود.
نخستین‌بار شش سیگما در سال 1980 مطرح گردید و شرکت های بزرگ آمریکا (همچون موتورولا) آن را سرلوحه عملکرد خود قرار دادند و دستاوردهای علمی ارزنده ای نیز داشتند. این روش بعدها مورد توجه اروپایی ها و ژاپنی ها قرار گرفت. نام شش سیگما را به بیل اسمیت در دهه هفتاد نسبت می دهند. وی هم اکنون پدر شش سیگما خوانده می شود.
مسیر و روش مدیریت شش سیگما، دارای سه رویکرد است که هر کدام از دیگری متفاوت است. رویکردی که هر سازمان انتخاب می‌کند، میزان تأثیر Six Sigma بر آن را نشان می‌دهد.
متدولوژی یا مراحل اجرای شش سیگما به‌صورت علمی با دو فرایند زیر معرفی می‌شود:
روش DMAIC: این روش، متدولوژی نتیجه گرایی می‌باشد كه پروژه‌های شش سیگما بر مبنای آن انجام می‌گیرد به عبارتی ساده‌تر این چرخه روش سیستماتیك و منظمی است برای حل مسائل و پیشبرد این دست از پروژه‌ها. طرفداران و تمرین‌کنندگان روش شش سیگما اغلب از این رویکرد پیروی می‌کنند.
مخفف کلمات تعریف، اندازه‌گیری، تجزیه‌وتحلیل، بهبود، کنترل
روش DMADV : این روش  در جهت توسعه فرایند یا ساخت محصول جدید بكار برده می‌شود و همچنین این چرخه در مواقعی كه یك فرایند نیاز بیشتری به افزایش بهبود دارد نیز بكار برده می‌شود.
مخفف کلمات تعریف، اندازه‌گیری، تجزیه‌وتحلیل، طراحی، تصدیق
سطوح مختلف شش سیگما با الهام از هنرهای رزمی، با عنوان (کمربند) شناخته می‌شود:
کمربند سفید: هر تازه‌واردی در این دسته قرار می‌گیرد و افراد با تیم‌ها روی حل مسئله و پروژه کار می‌کنند؛
کمربند زرد: افرادی که در این سطح هستند معمولاً به‌عنوان عضو تیم پروژه هستند و دانش‌پایه‌ای از شش سیگما دارند. در این مرحله افراد می‌توانند با تکمیل کارهایی مانند ایجاد نقشه فرایند و… درک بهتری از این استراتژی داشته باشند؛
کمربند سبز: در این سطح، افراد با هدایت کمربندهای سیاه، توصیه‌های شش سیگما را به‌عنوان بخشی از وظایف عادی خود اجرا می‌کنند. در این مرحله فرد باید درک درستی از ابزارها و روش‌های حل مسئله داشته باشد و تجربه عملی در پروژه‌های دیگر داشته باشد؛
کمربند سیاه: این افراد تحت نظارت سطح کمربند مشکی حرفه‌ای هستند و مسئولیت اجرای متدولوژی شش سیگما را برای پروژه‌های خاص به عهده دارند. تمرکز این دسته روی تجزیه‌وتحلیل آماری و اجرای صحیح روش شش سیگما است؛
کمربند مشکی حرفه‌ای: افراد کمربند مشکی حرفه‌ای توسط یک سطح بالاتر از خود انتخاب می‌شوند. این سطح معمولاً وظیفه آموزش سطوح کمربند سبز و سیاه را به عهده دارد و پروژه‌های شش سیگما را برای سازمان شناسایی می‌کند؛
قهرمانان: قهرمانان توسط بالاترین سطح، یعنی رهبر اجرایی انتخاب می‌شوند. این افراد باید از همکاری تمام بخش‌های سازمان اطمینان حاصل کنند تا شش سیگما به‌خوبی پیاده‌سازی شود. علاوه بر این، راهنمایی سطح کمربند مشکی حرفه‌ای نیز به عهده این سطح است؛
رهبر اجرایی: مدیرعامل و سایر سرپرستان اجرایی با داشتن چشم‌انداز صحیحی از پیاده‌سازی شش سیگما، وظیفه مدیریت و پشتیبانی تیم را به عهده دارند.
یکی از بهترین و قدرتمندترین روش‌های بهبود عملکرد کسب‌وکار، تلفیق روش‌های مدیریت فرایندهای کسب‌وکار (BPM) و روش‌های Six Sigma است. BPM که مختصر شدة واژه Business Process Management است بر بهبود عملکرد اتوماسیون فرایندها و جریان‌های کاری تأکید دارد.
برای به‌کاربردن BPM در سازمان 4 گام وجود دارد:
تمام مراحل یک فرایند را از ابتدا تا انتها مستند کرده و هر مرحله از کار را در طول مسیر ثبت کنید؛
با استفاده از نتایج گام اول عملکرد را ارزیابی کنید و معیارهای خود را شناسایی کنید. این معیارها به‌عنوان یک‌پایه برای بهبود عملکرد فرایندها استفاده خواهند شد؛
با استفاده از معیارهایی که شناسایی کرده‌اید فرایندها را بهینه‌سازی کنید و به‌این‌ترتیب بهره‌دهی و کارایی آن‌ها را افزایش دهید؛
فرایندها باید توسط یک سیستم دایمی همواره کنترل شوند و جریان‌های کاری با استفاده از معیارها سنجیده شوند.
البته سیستم نرم‌افزاری این روش نیز سال‌های سال است که استفاده می‌شود و به طور خودکار و دایمی فرایندهای شما را پایش و برای مدیریت آن به شما کمک می‌کند.
از سوی دیگر روش شش سیگما با گام‌های زیر به کمک سازمان شما و فرایندهای آن می‌آید:
این روش برای رفع کاستی و نواقص موجود در فرایندها و کالاهای تولید شده با نگاه به نیازهای مشتری و مصرف‌کننده در سازمان پیاده‌سازی می‌شود.
رویکرد این روش، استفاده از ابزارهای آماری و تحلیل و استفاده از متخصصان امر برای اصلاح فرایند‌هاست.
در روش شش سیگما  فرض بر اینست که تمام فرایندها نقص دارند و با استفاده از ابزارهای این روش می‌توان آن‌ها را از بین برد.
شش سیگما بر رضایت مشتری و خروجی تمرکز دارد و BPM به دنبال درک فرایندها و سیستم‌ها از طریق مدل‌سازی و بررسی ورودی و خروجی است. شاید بتوان این‌گونه تعریف کرد که BPM تعریف مسئله می‌کند و شش سیگما مسئله را حل می‌کند، یکی از طریق مدل‌سازی و دیگری از طریق آمار و تحلیل. استفاده هم‌زمان از هر دو روش در سازمان‌ها هم زمان‌بر است هم هزینه‌بر، برای همین است که معمولاً سازمان‌ها استفاده از یکی را شروع می‌کنند و در ادامه به سراغ دیگری و ترکیبشان باهم می‌روند.
مزایا و معایب شش سیگما: شش سیگما نیز مانند تمام سیستم‌های مدیریتی دیگر در کنار مزایایی که به سازمان‌ها می‌رساند معایب یا محدودیت‌هایی نیز دارد که تعدادی از آن ها عبارتنداز:
در ابتدا، برای کارمندان بسیار سخت است که این روش را درک کنند؛
به سرمایه‌گذاری در آموزش تخصصی سطح بالا و پیشرفته نیاز دارد؛
پروژه‌ای بلندمدت و نیازمند تعهدی عمیق است؛
به گردآوری و تفسیر داده‌ها نیاز دارد که کاری سخت و زمان‌بر است؛
ممکن است به‌راحتی از مسیر اولیه خود منحرف شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید